تا قیامت نرود نقش تو از لوح ضمیرحیرتم کشت، بگو این چه معماست حسینگر چه شد جوهر عشق از قلم عاطفه پاکرقم مِهر تو بر صفحه دل هاست حسین
ای نام خوشت ورد زبانم زهرااز داغ تو سوخت جسم و جانم زهرابرخیز علی به دیدنت آمده استای درد و بلای تو به جانم زهرا
از فضل خودت شبی زبانم دادیساقی شدی و طبع روانم دادیگفتم که چه باید بنویسم از عشقدستان بریده را نشانم دادی
حـتی خـدا مـیان حسـینیهء غمـشسوگند خورده است به ماه محرمش
شبهای قدر محترم و با فضیلت اندامّـا نمی رسند به شبهای مـاتمش
آقای من
مولای من
این شب ها دلم می خواهد همنوا با زیارت عاشورا، با بغضی که این روزها به گلویم چنگ انداخته چون شب های گذشته فریاد بزند، دوست دارم برای هزارمین بار چشمانم را ببندم و دلم را راهی کنم به سوی بارگاهتان ،به سوی بین الحرمین و بگویم مرا یاری جز شما نیست.