امام حسین
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        








جستجو







ساعت1








  سیره سیاسی امام حسین   ...

وصيت نامه امام حسين (ع)
امام قبل از عزيمت به مكه وصيت نامه اي نوشت و آن را به برادرش محمدبن حنيفه داد .
اين وصيت نامه تابلوي اهداف حسيني است . متن وصيت اين است « من خروج نكردم براي خوشگذراني و خودخواهي . مسأله ، مسأله شخصي نيست من با يزيد عداوت دشمني ندارم . من براي افساد با براي ظلم هم خروج نكردم . من مي خواهم امت جدم پيامبر را اصلاح كنم .
حسين اصلاح طلب بود .
مرگ معاويه در عراق انتشار يافت و دانستند كه حسين بن علي (ع) و عبدالله بن زبير از بيعت با يزيد امتناع ورزيده و به مكّه رفته اند .
ورود امام (ع) به مكّه و توقّف در آنجا :
امام حسين (ع) با همراهان در شب جمعه سوّم شعبان سال شصت وارد مكّه معظمه گرديد و تا روز هشتم ذي حجّه همان سال در آنجا اقامت گزيده و به عبادت خداي متعال مشغول بود .
دعوت كوفيان از امام حسين (ع)
بزرگان شيعه در خانه سليمان بن صرد خزاعي گردآمدند سليمان بن صرد گفت : معاويه از دنيا رفته است و حسين علي هم از بيعت براي يزيد امتناع ورزيده و رهسپار مكّه گشته است شما كه شيعيان او و شيعيان پدرش علي هستيد اگر مي دانيد كه براي ياري او و نبرد با دشمنش آمادگي داريد و مي توانيد در راه وي از جان خويش بگذريد آمادگي خود را ضمن نامه اي به وي اعلام داريد همه با اين پيشنهاد موافقت خود را اعلام كردند .
نامه هاي مردم كوفه در اظهار آمادگي آنها براي ورود امام (ع) و ياري آن حضرت روز به روز زيادتر مي شد تا آنجا كه تنها در يك روز ششصد نامه به آن حضرت رسيد روي هم رفته حدود دوازده هزار نامه با بيش از بيست و دو هزار امضاء در اين باره به دست امام رسيد . در اين وقت آن حضرت تصميم گرفت تا به نامه هاي مردم كوفه پاسخ داده و نماينده اي از طرف خود براي بررسي اوضاع به كوفه بفرستد . به اين منظور نامه اي براي مردم كوفه نوشت و مسلم بن عقيل ( عموزاده ي خود ) را نيز به عنوان پيام رسان و نماينده ي اعزامي خود به شهر كوفه انتخاب نمود .
ورود مسلم بن عقيل به كوفه :
به هر حال مسلم بن عقيل به امر و صلاحديد امام حسين (ع) رهسپار كوفه شد و پس از آن ديگر از حوادث و گرفتاريهايي كه براي مسلم پيش آمد نمود تا موقعي كه امام در مكّه توقّف داشت اطّلاعي به امام نرسيد و در بين راه مكه به عراق خبر شهادت مسلم به آن حضرت رسيد و بسيار اندوهگين شد .
در روز هشتم ذي حجّه سال 60 هجري عمروبن سعيد بن العاص با جمع زيادي از جانب يزيد مأمورشدند به بهانه ي زيارت كعبه ي معظمه به مكّه آمده و امام حسين (ع) را دستگير و به نزد يزيد ببرند و يا او را در هر حال و وضعي كه باشد به قتل رسانند .
امام (ع) از ورود آنها به مكّه و قصدشان آگاه گرديد و در همان روز حج را به عمره مفرده عدول داده و طواف خانه ي خدا و سعي بين صفا و مروه را انجام و از احرام خارج گرديده و متوجّه عراق مي شوند .
اين حركت سؤال انگيز و نابهنگام امام (ع) نيز انگيزه اش همان ترس از غافلگير كردن آن حضرت در مكه و كشته شدن آن بزرگوار به دست جيره خواران يزيد و بني اميه در حال احرام و در حرم امن الهي بود چنانچه در جاهاي مختلف بدان اشاره فرموده و امام (ع) به سختي هراس داشت از اينكه چنين حادثه اي اتفاق بيفتد و حرمت حرم الهي بدين وسيله شكسته شود .
انگيزه ي سياسي ديگري هم ممكن است براي اين كار مدّنظر آن حضرت بوده باشد و آن توجّه دادن مسلمانان به هدف مقدّس خود بود زيرا در آن زماني كه وسايل ارتباط جمعي و رسانه هاي گروهي همه دردست دشمن بود و حكومت جبّار وقت هم نمي خواست مردم متوجه اوضاع و ماجراها گردند . يكي از راههاي توجه مسلمانان كه نمايندگانشان از سراسر شهرها و كشورهاي اسلامي به مكّه آمده بودند آن بود كه در آن روزي كه معمولاً همه ي حاجيان در مكّه هستند . به آن حركت انقلابي و ضدّ حكومت جبار اموي دست زند و در آن روز برخلاف معمول فرزند رسول خدا از مكه به سوي عراق حركت كند و براي همه اين سؤال را طرح كند كه چه شد و چرا در اين روزي كههمه آماده ي اعمال حج و حركت به سوي عرفات و مشعر و مني مي شوند فرزند اين آب و خاك و زاده ي اين مناسك و اعمال دست از حج بكشد و از مكه خارج گردد ، و حس كنجكاوي آنان را تحريك كند تا به دنيال علّت و انگيزه اين كار بروند و امام (ع) بدين وسيله مظالم و جنايات دستگاه يزيد را به آنان گوشزد كند .
به هر صورت امام (ع) به همراه جمعي از ياران و نزديكان و خاندانش كه به گفته ي برخي ، مردان آنها هشتاد و دوتن بود از مكه خارج شد .
وارد شدن امام به كربلا
امام حسين (ع) و خاندان و يارانش در روز دوم محرم سال 61 وارد كربلا شدند و حرّبن يزيد رياحي طي نامه اي ورود آن حضرت را به اصلاع جنايتكار تاريخ اسلام عبيدالله بن زياد رسانيد و او نيز نامه اي به امام نوشت اين نامه به قدري زننده و شرم آور بود كه امام (ع) وقتي نامه را خواند فرمود : رستگار نشدند مردمي كه خريدند خشنودي مخلوق را به غضب خالق . و در پاسخ نامه آور كه مطالبه ي جواب كرد و فرمود : « اين نامه پاسخ ندارد زيرا فرمان عذاب الهي براي نويسنده اش حتمي است » .
چوننامه رسان بازگشت و سخن امام (ع) را براي پسر زياد بازگفت خشمش زياد گشت و عمربن سعد رامأمور كرد تا براي جنگ با امام به كربلا برود .
ورود عمربن سعد به كربلا
به هر صورت پسر سعد و قاضي با چهارهزار يا بيشتر از لشكريان وارد كربلا شد نخستين كاري كه انجام داد آن بود كه تصميم گرفت كسي را به نزد امام (ع) بفرستد كه چرا به عراق آمده ايد امام در جواب فرمود : عراقيان خود مرا با نوشتن نامه خوانده اند اكنون اگر از آمدن من كراهت داريد به همان حجاز باز مي گردم ابن سعد نامه اي به ابن زياد نوشت و آنچه را امام فرموده بود گزارش داد . ابن زياد گفت اكنون كه چنگالهاي ما به سوي او بند شده است اميد نجات و بازگشتن به حجاز دارد ديگر گذشت و راهي براي وي باقي نمانده است آنگاه به ابن سعد نوشت : نامه ات را خواندم و آنچه را نوشته بودي فهميدم از حسين بن علي بخواه كه خود و همه ي همراهانش براي يزيد بيعت كنند و آنگاه كه بيعت به انجام رسيد ما هرچه خواستيم نظر خواهيم داد . پشت سرنامه ي ديگري از ابن زياد رسيد كه آب را به روي حسين و ياران وي ببندد تا قطره اي از آن را ننوشند و عمر بي درنگ عمروبن حجاج را به فرماندهي چهار هزار سوار فرستاد كه ميان اباعبدالله و آب فرات حايل شوند و راه آب را برامام و اصحابش گرفتند و اين پيشامد سه روز پيش از شهادت امام روي داد .
جريان شب عاشورا
نزديك غروب شب عاشورا حضرت امام حسين (ع) اصحاب خود را جمع كرده و برايشان سخناني ايراد فرمود .
حضرت با كمال اطمينان روحي و قدرت قلب و آرامش خاطر با ياران خويش سخن مي گويد و به آنان تذكر مي دهد كه فردا روز شهادت است و اصرار مي ورزد كه هريك از شما دست يكي از اهل بيت مرا بگيرد و از اين ورطه بيرون رود و آنگاه در شهرهاي خود پراكنده شودي تا خدا به شما گشايش دهد چه اين مردم مرا تعقيب دارند و اگر برمن دست يافتند به ديگري كاري ندارند كه ياران حضرت نپذيرفتند و حضرت را تنها نگذاشتند .
بعد از اينكه يك يك ياران حضرت به شهادت رسيد آخرين نوبت به حضرت ابوالفضل العباس (ع) رسيد او به خدمت برادر رسيد او به خدمت برادر رفته و رخصت جهاد طلبيد امام حسين (ع) به شدت گريان شد و فرمود : « برادر تو پرچم دار من مي باشي اگرتو كشته شوي دستگاه ما پراكنده خواهد شد ». حضرت ابوالفضل (ع) عرض مي كند : « برادر سينه ام به تنگ آمده و از زندگي سير شده ام . » امام حسين (ع) فرمود : « پس برو مقداري آب براي اين كودكان بياور ».
ابوالفضل (ع) براسبش سوار شده و نيزه اش را به دست گرفت و به سوي فرات روانه شد و چهار هزار نفر لشكريان مراقب آب فرات را پراكنده ساخته و هشتاد نفر از آنان را به هلاكت رسانيده تا وارد شريعه ي فرات گرديد و چون تشنگي براو غلبه داشت كف ها را از آب پركرد تا بياشامد ناگهان تشنگي امام حسين (ع) و اهل بيتش به خاطرش رسيد آب را روي آب ريخت و مشك را پركرده و به طرف خيام رهسپار شد در بين راه دشمنان او را احاطه كرده و اول دست راست او را قطع كردند حضرت مشك آب را به دست چپ آويخت پس از چندي دست چپ او را نيز جدا كردند حضرت مشك را به دندان گرفت تا اينكه تيري به مشك اصابت نمود و آبها به زمين ريخت پس از آن تيري به سينه ي مبارك او خورد و از اسب به زمين افتاد و بانگ برداشت « برادر حسين برادرت را درياب»
چون امام حسين (ع) جوانان و دوستان و ياران خود را كشته ديد خود به ميدان جنگ آمده و فرياد زد : آيا كسي هست كه دفع دشمن از حرم رسول خدا (ص) كند ؟ آيا خداپرستي هست كه درراه كمك به ما از خدا بترسد ؟ آيا فريادرسي هست كه به اميد و ثواب خدا ما را ياري كند ؟ اين فرياد به گوش زنان رسيد و صداي شيون آن ها بلند شد امام (ع) بر در خيمه آمد و به حضرت زينب فرمود : فرزند صغيرم را بياور تا با او وداع كنم چون آن فرزند را گرفت و خواست تا او را ببوسد حرمله بن كاهل اسدي تيري به جانب آن طفل رها كرد كه آن فرزند را ذبح كرد در اين وقت امام حسين (ع) به حضرت زينب فرمود : « اين طفل را بگير » سپس دستهاي خود را زير خون گلوي آن طفل گرفته و چون دست او پرشد آن خون را به طرف آسمان پاشيد و فرمود :
هوّنَ عليَّ ما نزل بي الرابعين الله « آنچه اين مصيبت را بر من آسان مي سازد آن است كه در ديدگاه خدا است .» روز عاشورا روز معراج حسين علي (ع) است روزي است كه يك نوع مسابقه ميان خصلتهاي حسيني برقرار شده بود يعني فضايل حسيني هركدام باديگري مسابقه مي داد صبر حسين مي خواست از ساير صفاتش جلو بيفتد . رضاي حسين به آنچه كه رضاي خداست مي خواست از صبرش جلو بيفتد اخلاص مي خواست از همه اينها پيشي بگيرد شجاعت حسين مي خواست گوي سبقت را از صفات ديگر او بربايد . در روز عاشورا اباعبدالله نقطه اي را مركز قرارداده بود حمله مي كرد اول جنگ تن به تن عدّه اي آمدند ولي تا آمدند ، اباعبدالله به آنها مهلت نداد به طوري كه رعب در دل دشمن قرارگرفت . عمر سعد فرياد كرد : چه مي كنيد ؟ باكي مي جنگيد ؟ اين فرزند علي است هذا ابن قتال العرب . اين فرزند همان كسي است كه عرب را كشت . مي خواست تعصب عربيت را عليه حضرت تحريك كرده باشد گفتند چه كنيم ؟ گفت : اگر يك يك برويد يك نفر از شما باقي نخواهد گذاشت . حمله را همه جانبه كنيد اباعبدالله به هر طرف كه حمله مي كرد . فرار مي كردند ولي مواظب بود كه از خيمه ها دورنشود . آقا ابتداي به جنگ نكرد عمرسعد براي جلب رضايت عبيدالله زياد جنگ را به اين شكل شروع كرد كه تير و كماني خواست ( معروف است كه پدر او در صدراسلام تيرانداز خيلي ماهري بوده است و شايد خودش هم تيرانداز بوده است ) تيري را به كمان كرد و به طرف خيام حرم حسيني پرتاب كرد بعد فرياد كرد : ايّها الناس ! در نزد امير شهادت بدهيد كه اول كسي كه به سوي خيمه هاي حسين تيرانداخت من بودم . اين جنگ در روز عاشورا با يم تير شروع شد و بايد عرض كنم با يك تير ديگر هم خاتمه پيدا كرد . تير ديگر آن تير زهرآلودي بود كه به سينه ي مبارك حسين (ع) اصابت كرد آنقدر زياد در سينه اباعبدالله فرورفت كه آقا فشار آورد تا از طرف جلو بيرو بياورد نشد نوشته اند از پشت سر بيرون آورد ، بعد از اين بود كه ديگر حسين (ع) از اسب روي زمين افتاد . ديگر تاب و توان از او رفت بعد از اين قضيه بود كه ديگر كرّ و فرّ اباعبدالله تمام شد .
نهضت سياسي عاشورا :
امام حسين (ع) مردي كاملاً سياسي بود . نهضت عظيم و هميشه جاويد آن حضرت و ماجراي خونين كربلا ، نهضت سياسي كاملي بود اگر سياست از دين جدا بود ، بايد امام حسين (ع) در گوشه ي انزوا در مدينه بماند و به سوي عراق حركتي نكند . اگر آن حضرت در سياست دخالت نمي كرد ديگر كسي به او كاري نداشت . لكن آن حضرت وظيفه را مبارزه با طاغوت زمان مي دانست كه سخنان آن حضرت در سرزمين « بيضه» در برابر سپاه حرّ ، كه از جدش پيامبر نقل مي كند هجرت و حركتش مستند است :
اي مردم رسول خدا (ص) فرمود : كسي كه سلطان ستمگري را بنگرد كه حرام خدا را حلال مي كند پيمان خدا را مي شكند و با سنّت رسول خدا (ص) مخالفت مي كند و در ميان مردم ، راه گناه و ظلم مي پيمايد و در برابر او با عمل و گفتار ، اقدام و اعتراض نكند ، برخدا واجب است كه او را در جايگاه عذاب آن سلطان بيفكند .
هدف نهضت امام حسين (ع) :
1- خواسته ي يزيد براي بيعت و عدم پذيرش امام (ع) ؛
2- هدف امام (ع) از حركت به سوي عراق ، مبارزه و سرنگوني حكومت يزيد و برپايي جامعه اسلامي؛
3- امر به معروف و نهي از منكر ، انگيزه هاي امام (ع) براي ريشه كني ستم و برپايي عدل اسلامي .
هريك از امور سه گانه فوق ، جنبه سياسي دارد و در عين آن كه عبارت است ،از سياست جدا نيست.
امام حسين (ع) در جبهه ي شمشير و تيره و نيزه ، هرچند در ظاهر شكست خورد ، ولي در جبهه ي سياسي ، درتمام ابعادش پيروزگرديد ، و در سطح جهان و در گستره ي همه ي زمان ، دشمن را محكوم و منكوب كرد و راز شهادت و فداكاري در راه خدا ، و كرامت انساني را در پيشاني تاريخ جاويدان جهان نوشت .
« عباس عقّا » نويسنده ي معروف جهان عرب مي نويسد :
آثار كوبنده اي كه قيام امام حسين (ع) به جاي گذاشت و موجب نابودي طاغوت به دست آزادگان شد ، بسيار است . حكومت جائرودرنده ي امويان از نظر زمان و مكان به سبب قيام يك نفر ، در يك روز (عاشورا) به هم ريخت و نابود شد . امّا شيعيان ، همواره خواهان هدف حسين بن علي (ع) بوده اند و آن را دنبال كرده اند و أذاً بالغالب في يوم كربلا أخسر من المغلوب ؛
در نتيجه ، خسارت و ضايعات پيروزي ظاهري دشمنان ، در روز عاشورا در سرزمين كربلا ، بسيار زيادتر از خسارت شكست خوردگان ظاهري بوده است .

نتيجه
امام حسين(ع) امام سوم شيعيان است كه در خانه علي و فاطمه به دنيا آمد و در خانه وحي تربيت شد و از پدر و مادرش درس اخلاق و انسانيّت آموخت از جمله رفتار امام حسين (ع) با سياستمداران عصر خود كه چگونه با آنها برخورد كرد ؟
سياست يعني تدبير هوشمندانه و جامع – سياست مداري از اصول قطعي زندگي همه ي امامان (ع) بوده است . اين سياست ، سياست رحماني و مثبت و صحيح است حضرت علي (ع) فرمودند : زيبايي سياست ، رعايت عدل در رهبري و گذشت هنگام قدرت است .
اوج روح حماسي امام (ع) در نهضت عاشورا بر اساس وظيفه بروز كرده كه مقتضاي بعد شخصيت سياسي آن حضرت است . ارزش و اعتبار و عظمت شخصيت دلرباي حسين (ع) و نهضت آن بزرگوار امروزه همه را تحت تأثير قرارداده به طوري كه همه انسانها در مقابل نام با شكوه و خواستني او سرتعظيم فرود مي آورند و قيام مقدس كربلا را با احترام ياد مي كنند .
از خضوضيات عملي و حماسي امام كه در صفحه ي عاشورا بروز و ظهور بيشتري دارد شجاعت ، مردانگي ، غيرت ديني ، جهاد و فداكاري و سياست مداري حضرت است .
سياست حسين دنيا ستيزي است نه دنيا طلبي ؛ چون دنيا بردو گونه است پسنديده و ناپسند .
هرگاه دنيا از راه حلال به دست آيد وسيله اي براي اهداف معنوي گردد چنين دنيايي پسنديده است و اگر از راه درست به دست آيد و خودش هدف قرارگيرد دنياي ناپسنديده اي است .
قلم بنده توان بيان خصوصيات ارزنده امام حسين (ع) را ندارد و هرچه در وصف حضرت بگوئيم باز هم كم است .

فهرست منابع و مأخذ
1. « قرآن كريم »
2. آيتي ، محمدابراهيم ، غفاري ، علي اكبر ، بررسي تاريخ عاشورا ، تهران ، ناشر صدوق ، 1372
3. پيشوايي ، مهدي ، سيره ي پيشوايان ، قم ، ناشر مؤسسه امام صادق (ع) 1389
4. حيدر ، اسد ، زندگاني امام حسين ، تهران ، ناشر شفق ، 1368
5. حكيمي ، محمود ، امام حسين و نهضت جاويد كربلا ، تهران ، ناشر مؤسسه انتشاراتي مهرتابان ، 1390
6. رسولي محلاتي ، سيد هاشم ، زندگاني امام حسين (ع) ، تهران ، ناشر نشر فرهنگ اسلامي ، 1389
7. ضيائي بيگدلي ، محمدحسين ، انگيزه قيام امام حسين ، قم ، ناشر مؤسسه انتشارات دارالعلم، 1374
8. مطهري ، مرتضي ، حماسه حسيني جلد (1) ، تهران ، ناشر مؤسسه چاپ فجر ، 1388

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1394-03-11] [ 10:53:00 ق.ظ ]





  اوضاع سياسي دوران امامت امام حسين (ع) :   ...


امام حسين (ع) از روز بيست و هشتم صفر / سال پنجاه هجري جانشين برادر گرديد در همان روزهاي اول شيعيان عراق به جنب و جوش آمده و نامه اي به آن حضرت نوشتند كه ، معاويه را كه برحسب پيمان با امام مجتبي (ع) به حكمراني و خلافت برگزيده بوديم اكنون براثر رحلت آن امام ما او را از خلافت خلع و با شما بيعت مي كنيم حضرت درآن وقت به واسطه ي احترام به پيماني كه بين برادرش امام مجتبي (ع) و معاويه وجود داشت و يكي از شروط مورد تعهد معاويه اين بود كه بعد از خودش هيچ كس را به خلافت وجانشيني خويش برنگمارد و تعيين خليفه برعهده ي شوراي مسلمين باشد و تا آن زمان تخلّف معاويه از شروط مورد توافق آشكار نشده بود امام حسين (ع) هم به احترام آن پيمان و امضاي برادر صلاح ندانست در برابر معاويه قيام نموده و به مخالفت بپردازد و در نتيجه شيعيان عراق را امر به شكيبايي فرمود .

وليعهدي يزيد
يزيد در سال 25 يا 26 هجري به دنيا آمد مادرش زني بود به نام « ميسون » دختر بجدل كلبي و چنانچه در بحارالانوار از كتاب الزم الناصب و غيره نقل شده بجدل كلبي غلامي داشت كه با اين زن مراوده داشت و نطفه ي يزيد از وي بسته شد .
از صفات بارز او عشق زياد به شكار حيوانات بود كه بيشتر اوقات خود را به آن مي گذارند چنانچه در تاريخ فخري آمده است كه يزيد علاقه ي شديدي به شكار داشت و يكي از بازيهاي او بود و براي سگهاي شكاري خود گردن بندها و دست به رنجهايي طلايي به دست و پاي آنها مي آويخت و جلهاي زربفت به آنها مي پوشانيد و براي هر سگي غلامي مخصوص گماشته بود كه آنها را نگهداري و خدمت كند .
مورخان عموماً نوشته اند يزيد علاقه ي بسياري به بوزينگان داشت و بوزينه ي مخصوصي داشت كه كنيه اش را « ابوقيس » گذارده بود و هرگاه شراب مي نوشيد ، ته مانده جام خود را به او مي نوشاند.
مورخان نوشته اند كه نخستين كسي كه فكر شيطاني وليعهدي يزيد را به معاويه القاء كرد مغيره بن شيعه بود كه از طرف معاويه استاندارد و والي كوفه بود .
ظاهراً تنها انگيزه معاويه در اين جنايت و تحميل يزيد بر مسلمانان همان علاقه ي شديد به فرزند بود و گرنه خود او هم به بي لياقتي و عدم طلاحيت او براي زمامداري مسلمين اقرار داشته ، و اين مطلبي است كه در لابه لاي سخنان معاويه در تاريخ ثبت شده ، چنانچه از او نقل شده است كه گفته است : اگر علاقه ي شديد من به يزيد نبود رشد و صلاح خود را به خوبي ديده بودم .
معاويه كه مردي زيرك بود نامه اي بدين مضمون براي حسين بن علي (ع) نوشت : « خبرهايي درباره ي تو به من رسيده است كه در خور تو نيست زيرا كسي كه با دست راست خود بيعت مي كند شايسته است كه به پيمان خويش وفادار بماند خداوند تو را مشمول رحمت خود قرار دهد آگاه باش هرگاه من حق تو را انكار كردم تو نيز حق مرا انكار كن و بدان كه اگر با من مكر كني . من نيز چنان خواهم كرد پس نابخرداني كه دوستدار فتنه و آشوبند تو را نفريبند . درباره ي خودت و دينت و امت بينديش و از ايجاد تفرقه و شكاف در همبستگي مردم بپرهيز و در جامعه فتنه ميانگيز و السلام » .
پاسخ امام حسين (ع) به نامه معاويه :
حسين بن علي (ع) با خواندن آن نامه ي بي شرمانه در پاسخ او نوشت : « من اكنون در پي نبرد و كارزار و مخالفت آشكار با تو نيستم ، و به خدا سوگند پيكار با تو را ] به سبب پيمان بسته شده [ كنار گذاشتم و در اين باره از خدا بيمناكم و در اين امر عذري براي خود نمي بينم و گمان نمي كنم كه خداوند به واگذاشتن محاكمه ي تو و يارانت - يعني ستم پيشگان بي دين و حزب ستمرگان و دوستان شيطان – راضي باشد مگر تو نبودي كه از سربيداد و تجاوز حجربن عدي و ياران او را به قتل رساندي ؟ آن نمازگزاران و عابدان را كه ستم را انكار مي كردند و بدعت را بزرگ مي شمردند و در راه خدا از سرزنش سرزنش كنندگان نمي هراسيدند ، آن هم از امان دادنشان با سوگندها و پيمان هاي محكم و استوار ؟ و مگر تو نبودي كه عمروبن حمق صحابي پيامبر (ص) را به قتل رساندي ؟ آن انساني كه عبادت بسيار او را فرسوده و تكيده و رنگ پريده نموده بود .
امام حسين (ع) در اين نامه تاريخي به خوبي نشان مي دهد كه معاويه فريبكاري و تزوير و دروغ را وسيله اي براي تثبيت و ادامه ي حكومت خويش ساخته است و از هيچ دروغ و تهمت و افترا نسبت به مخالفان خود خودداري نمي كند امام با قاطعيت به معايوه هشدار مي دهد كه « دين » با «تزوير» سازگاري ندارد .
معاويه در ماه رجب سال شصتم هجري در دمشق درگذشت و هنگام مرگ وي يزيد در حوارين به سر مي برد . خبر مرگ پدرش توسط ضحاك بن قيس به وي رسيد . يزيد به مجرد شنيدن اين خبر به سرعت براسب سوار شد و همراه با ضحاك بن قيس به سوي دمشق شتافتند ، يزيد به مدت سه روز به عنوان عزاداري در خانه نشست و روز چهارم به مسجد رفت . يزيد ابتدا به نماز ايستاد و پس از نماز به منبر رفت . اين نخستين بار بود كه او با عنوان « اميرالمؤمنين » برمنبر قرار مي گرفت . خطابه ي وي مطلب مهمي را در برنداشت او از خدمات پدرش سخن ها گفت و در پايان ادامه داد :
« من اكنون زمام امور را به دست گرفته ام از جهل و خطا ايمن نيستم و در طلب علم باك ندارم . همچنان به قضاي الهي دل بسته ام . در آنجا كه خدا مشيت و تقدير فرمايد كارهاي دشوار آسان خواهد شد و قضاي امور را عوض خواهد كرد » .
يزيد پيش از هر كار برآن شد كه از حسين بن علي (ع) و عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمر كه در زمان معاويه ولايتعهدي او را نپذيرفته ، بيعت نكرده بودند بيعت بگيرد پس به حاكم مدينه وليدبن عتبه نامه اي نوشت و از او خواست كه هرچه زودتر از اين سه نفر بيعت بگيرد و هيچ عذري را از ايشان نپذيرد ، وليد براي انجام اين امر مروان بن حكم را نزد خويش خواست و كدورتي را كه سابقاً ميان افتاده و پيش آمده ناديده گرفت و او را در كيفيت بيعت گرفتن از اين سه نفر دعوت كرد ، مروان گفت هم اكنون ايشان را احضاركن و از آن بخواه تا بيعت كنند و در اطاعت يزيد در آيند ،اگر پذيرفتند چه بهتر و اگر نه پيش از آنكه از مرگ معاويه آگاه شوند گردنشان را بزن ، چه اگر از مرگ معاويه خبر يافتند هركدام مدّعي خلافت شوند و نافرماني كنند مگر عبدالله بن عمر كه از ناحيه ي وي نبايد نگراني داشت و او مرد قيام و مخالفت نيست .
وليدعبدالله بن عمرو بن عثمان را نزد امام حسين (ع) و عبدالله بن زبير فرستاد و هر دو را در مسجد يافت و پيام وليد را ابلاغ كرد ، گفتند تو بازگرد هم اكنون نزد وليد خواهيم آمد ، امام به عبدالله گفت گمانم معاويه مرده است و اين فرستادن بي موقع براي آن است كه براي يزيد بيعت كنيم ، امام (ع) جماعتي از كسان خود را فراخواند و فرمود تا مسلّح شوند به آنان گفت : وليد مرا در اين وقت خواسته است و گمان مي كنم امري پيشنهاد كند كه انجام ندهم و در آن صورت بر وي اعتماد ندارم شما همراه من باشيد و چون بر وي درآمدم بر در خانه باشيد و هرگاه صداي من بلند شد درآئيد تا شر او را از من دفع كنيد .
امام نزد وليد رفت و مروان را هم آنجا ديد وليد خبر مرگ معاويه را به امام داد و آنگاه فرمان يزيد را ابلاغ كرد . امام در پاسخ اين دعوت فرمود :
من كسي نيستم كه بدون حضور مردم با كسي بيعت كنم و بيعت گرفتن محرمانه براي تو نيز سودمند نخواهد بود . پس مردمان را فردا در مسجد رسول خدا (ص) دعوت كن تا در آنجا تصميم خود را اعلام نمايم .
وليد با خوشحالي گفت : پس به خانه خود بازگرديد ولي فردا به مسجد بيايد تامسئله بيعت را به سامان برسانيم . در اين هنگام مروان خطاب به وليد گفت : حسين را رها مكن ، اگر بيعت نكرده برود ديگر به او دست نخواهي يافت ، اگر بيعت نكند او را به قتل برسان ، امام حسين (ع) از ا» همه گستاخي بهخشم آمد و فرمود : « نه تو مي تواني من را بكشي و نه او » .
و سپس دارالاماره را ترك گفت . پس از رفتن او مروان حكم خطاب به وليد گفت : اشتباه بزرگي كردي . حسين بن علي با پاي خود به دارالاماره آمد . او را رها ساختي تا برود . مطمئن باش كه ديگر به او دست نخواهي يافت . وليد بن عتبه در پاسخ گفت : به خدا قسم اگر سلطنت و ثروت همه دنيا را به من بدهند راضي نمي شوم حسين بن علي را بكشم .
مروان كه سخنان وليد را نپسنديد به وي گفت :
اگر چنين يقين داري خوب كاري كردي . فرداي آن روز كه شنبه 28 ماه رجب بود وليد ديگر بار نزد امام فرستاد تا براي بيعت حاضر شود . امام در جواب فرستاده ي وي گفت : امشب هم بماند تا فردا تصميم خود را بگيرم و همان شب يكشنبه 29 ماه رجب سال شصتم هجرت با همسران و برادران و برادرزادگان و بيشتر افراد خانواده ي خويش از مدينه بيرون رفت و شاهراه مكّه را در پيش گرفت .

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[شنبه 1394-03-09] [ 11:07:00 ق.ظ ]





  تصاویر   ...

 

موضوعات: تصاویر  لینک ثابت



[چهارشنبه 1393-11-08] [ 02:14:00 ب.ظ ]





  عاشورا   ...

ای حسین فاطمه این کینه هامان را ببین
قلب مجروح درون سینه هامان را ببین
یازده خورشید را کشتند و داغ تو فزون
تکه تکه زین ستم آیینه هامان را ببین
گرچه شد خورشید ما در پرده ی غیبت ولی
می رسد نورش ز ماه حضرت سید علی*
باز هم هر روز عاشورا و هر جا کربلا**
باز هم فتنه، اگرچه هست حجت ها جلی

 

موضوعات: بدون موضوع, شعر  لینک ثابت



 [ 01:53:00 ب.ظ ]





  ماه محرم   ...

دارد می آید محرم
یک کاروان دل به سویت
تو رهروی سوی فردا
دارد می آید محرم
ماه پر از یاد مولا

دارد می آید محرم
ماه مساجد، تکایا
ماه غم و اشک و ماتم
بر غربت ابن زهرا

دارد می آید محرم
ماه همیشه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 01:49:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما