امام حسین
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


شهریور 1394
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      








جستجو







ساعت1








  قطره ای از دریا   ...

بحث درباره متعلّق باء در بسم الله مبتنى است بر آنچه معروف بين مفسّران است كه لفظ باء حرف جر است و مجموع جار و مجرور كلمه است، نه كلام و اما اگر لفظ باء حرف جر نباشد و مجموع (بسم الله الرحمن الرحيم)، يا خصوص (بسم الله) عنوان و سرفصل شروع كارى مانند گفتار، نوشتار و كارهاى ديگر قرار گيرد و از سنخ كلمات تجزيه و تركيب پذير وابسته به قبل يا بعد (محذوف يا مذكور) نباشد، در اين صورت بحث از تعيين حرف جر روا نيست ؛ چنانكه برخى درباره عنوانهاى بعضى از سور مانند الحاقة و القارعة همين احتمال را داده اند. البته چنين احتمالى نه سند عقلى دارد و نه پشتوانه نقلى، بلكه صرف احتمال است.

همچنين اگر لفظ باء در بسم الله و نيز ساير حروف اين كلمه هر كدام رمز خاص و خلاصه اى از اسم مخصوص الهى باشد، نظير آنچه درباره برخى حروف مقطعه وارد شده، باز هم بحث مزبور بى ثمر است ؛ زيرا لفظ باء در اين حال جزئى از اجزاى اسم خاص الهى است و نيازى به تعلق به غير ندارد؛ چون حرف جز نيست تا در مورد متعلق آن گفتگو شود؛ ليكن اين احتمال نيز مبرهن نيست.

آنچه به نظر مى رسد همان مبناى مشهور بين اهل تفسير است كه لفظ باء حرف جر است و متعلق مى طلبد. گرچه بحث درباره تعيين متعلّق آن نسبت به ساير معارف قرآنى اهميت ويژه اى ندارد. از اين رو صدرالمتألهين (قدس سره ) تحقيق درباره مطالبى از قبيل: تعيين متعلق باء، تقدم يا تأخر متعلق محذوف، معناى تعلّق اسم به قرائت در (اقرء باسم ربك ) سر مكسور شدن لفظ باء، با اين كه حرفهاى بسيط مانند كاف تشبيه، لازم ابتداء، واو عطف و فاء عطف مبنى بر فتح است، و ساير مباحث اين سطح را به تفاسير مشهور به ويژه كشاف زمخشرى ارجاع كرد و خود به تحقيق آن نپرداخت (1)، ليكن براى تفسير دارج و رايج توجه اجمالى به آن سودمند است. از اين رو استاد علامه طباطبايى با عبارت كوتاهى چونان مفسران گزيده گوى ديگر، از تعيين متعلق و اشاره به آن دريغ نكرده است. (2)

لازم است توجه شود كه چون خداوند سبحان به مقتضاى (هو الأوّل ) آغاز هر كار و هر شأن است، اگر كارى بدون توجه به او آغاز شود منقطع الاوّل است ؛ چنانكه اگر كار و شأنى بدون قصد قرب به او كه (هو الآخر ) است، انجام شود منقطع الآخر و ابتر خواهد بود. از اين رو لازم است كه هر كارى به نام خدا آغاز شود. قهراً چنين كارى بى رجحان نيست ؛ زيرا كار مرجوح كه خدا از آن ناراضى است هرگز به خداوند نسبت ندارد.

معناى ابتداى كار به نام خدا اين نيست كه خصوص لفظ (بسم الله ) در آغاز آن مورد عنايت قرار گيرد، بلكه هر چه مايه تذكر الهى است، هر چند كلمه ويژه (بسم الله) نباشد كافى است. بر اين اساس، برخى از ادعيه بدون كلمه (بسم الله ) و با تحميد، تسبيح يا تكبير آغاز مى شود كه در همه موارد مزبور توجه به اسمى از اسماى حسنا و صفتى از اوصاف علياى الهى است ؛ چنانكه در امتثال دستور خداوند درباره حليت و طهارت مذبوح يا منحور و اشتراط آن به تسميه، در آيه فكلوا مما ذكر اسم الله عليه ان كنتم بآياته مؤمنين (3)و ولا تأكلوا مما لم يُذْكَر اسم الله عليه وإنّه لفسقٌ (4) نقل شده است: شخصى هنگام ذبح، تسبيح يا تكبير يا تهليل يا تحميد خدا كرده است (كافى است يا نه ؟ ) امام (عليه السلام ) فرمود: نام خداوند در همه اين كلمات آمده است و چنين سر بريدنى صحيح و آن مذبوح يا منحور حلال است: سئلته عن رجل ذبح فسبّح او كبّر او هلّل او حمّد الله قال: هذا كلّه من أسماء الله، لا بأس به (5)

گاهى اسم معنا با فعل معيّن همراه با لفظ باء كه حرف جر است ذكر مى شود؛ مانند (بحول الله و قوته اقوم و اقعد) و (اقرء باسم ربك الذى خلق ) در اين گونه موارد ابهامى در تعيين متعلق باء نيست و گاهى كار معينى به نام خدا شروع مى شود كه به مثابه قرينه معيّنه مى تواند تعيين كننده متعلّق حرف جر باشد؛ مانند آن كه كسى بخواهد سوره اى تلاوت كند يا از جايى برخيزد يا به جايى بنشيند(6) و نظير آن كه ذابح يا ناحر در هنگام ذبح گوسفند يا نحر شتر مى گويد: بسم الله…؛ يعنى به نام خداوند قربانى مى كنم و به نام او حيوان را سر مى برم و نيز مانند شروع مؤلّف يا مدرّس يا صاحب صنعت معيّن كه در اين گونه موارد احتمال تعيّن متعلّق حرف جر كاملا بجاست ؛ گرچه احتمال تعلق آن به متعلق عام كه در موارد عمومى متحمل است، نظير ابتداء و استعانت نيز معقول خواهد بود.

البته ممكن است متعلق اسم باشد تا جمله، اسميه شود و ممكن است فعل باشد تا جمله، فعليه گردد؛ مانند ابتدائى (ابتدائى ثابت كه ظرف مستقر باشد، نه لغو) بسم الله… و ابتداءت بسم الله…؛ زيرا حرف جر نيازمند به متعلق است تا از نقص برهد و به تماميت برسد و اين نتيجه گاهى با اسم معنا حاصل مى شود؛ مانند:ابتدائى و زمانى با فعل حاصل مى گردد؛ مانند: ابتداءت. بحث درباره تعيين متعلّق از آن جهت است كه حرف جر نيازمند به آن است و از اين لحاظ تفاوت بين اقسام مجرور نيست ؛ يعنى اگر گفته مى شد: بالله و كلمه اسم ذكر نمى شد نيز تعيين متعلق قابل طرح بود.

اما اين كه چرا به جاى بالله عنوان بسم الله انتخاب شد؟ وجوهى ذكر شده است ؛ مانند:

1 براى تبرّك به اسم.

2 براى فرق بين شروع در كار مثلا و بين سوگند؛ زيرا قسم به الله حاصل مى شود، نه بسم الله.

3 چون اسم عين مسماست، تفاوتى بين الله و بين بسم الله، وجود ندارد.

**************

محى الدين عربى متعلق حرف جر را در هر سوره اى كه آغاز آن حمد است فعلى از ماده حمد مى داند؛ مانند: حمدته يا احمده . (7) مولى عبدالرزاق كاشانى نيز متعلق آن را ابدء و اقرء مى داند. البته وى مراد از اسم را صورت نوعى انسان كامل جامع رحمت رحمانى و رحيمى مى داند كه مظهر ذات الهى و اسم اعظم است. (8)

در برخى از نصوص، چنين وارد شده است:معنى قول القائل بسم الله، اى اَسِمُ نفسى بسمةٍ من سماتِ الله عزّ و جلّ و هى العبادة (9) بنابراين، متعلق محذوف حرف جر مشتق از ماده اسم است و گوينده يا نويسنده درصدد آن است كه خود را به نشانه بندگى خداوند موسوم سازد. برخى مفسران گفته اند: در اين خبر تنبيهى است بر اين كه شايسته است گوينده (بسم الله…) در حين اين گفتار كوشا باشد تا نمونه اى از اوصاف الهى را در خود ايجاد كند. (10)

به هر تقدير، اگر متعلق باء از ماده قرائت يا هر ماده مناسب ديگر باشد، چون اسم داراى مراتب است، قرائت يا كار مناسب ديگر نيز داراى درجات خواهد بود و گوينده (بسم الله ) با هر درجه اى كه شروع كند مطابق همان مرتبه، كار خود را ادامه مى دهد؛ چنانكه وارد شده: اقرء و ارق (11)؛ بخوان و بالا برو.

نكته شايان توجه اين كه، قرآن كريم از آن جهت كه كلام خداوند است و متكلم آن(یعنی خدا) با ايجاد اين حروف و كلمات، كتاب تدويني را فراهم ساخت، صبغهٴ تعليم دارد و از آن جهت كه بندگان خدا آن را تلاوت مي‏كنند و معاني آن را فرا مي‏گيرند و با عمل به محتواي آن تزكيه مي‏شوند، صبغهٴ تعلّم دارد. بر اين اساس، هنگامي كه خداوند مي‏فرمايد: ﴿بسم الله﴾ نبايد متعلّق آن را استعانت و مانند آن دانست يا معناي حرف جر را استعانت توهّم كرد؛ اما هنگامي كه بندگان خدا آن را تلفظ مي‏كنند متعلّق آن مي‏تواند مادّه استعانت و نظير آن باشد؛ چنانكه معناي حرف جر نيز مي‏تواند استعانت باشد. البته اين مطلب به معناي جمع دو استعانت(فعل مقدر از ماده استعانت باشد و حرف جرّ هم به معنای استعانت) نيست؛ زيرا حتماً بايد از جمع آن دو پرهيز كرد.

………..

1- تفسير القرآن الكريم، ج 1، ص 29 30

2- الميزان، ج 1، ص 15

3- سوره انعام، آيه 118

4- سوره انعام، آيه 121

5- وسائل الشيعه، ج 16، ص 327

6- تفسير طبري، ج 1، ص 78

7- ايجاز البيان فى الترجمة عن القرآن، چاپ شده در حاشيه تفسير و اشارات ابن عربى، ج 1، ص ‍ 21

8- تأويلات كاشانى، ج 1، ص 7

9- نورالثقلين، ج 1، ص 11

10- بيان السعاده، ج 1، ص 25.

11- بحار، ج 8، ص 133

…………………………

اعراب_ بسم: جار و مجرور…الله: مضاف الیه…رحمن: صفت اول رحیم:صفت دوم

جار و مجرور متعلق به عامل مقدر …جمله بسم الله…..جمله ابتدائیه..محلّی از اعراب ندارد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1394-06-30] [ 11:42:00 ق.ظ ]





  شهیدمطهری   ...

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 11:39:00 ق.ظ ]





  شهیدمطهری   ...

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 11:37:00 ق.ظ ]





  شهیدمطهری   ...

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 11:34:00 ق.ظ ]





  یادخدا   ...

الا بذکر اللّه تطمئن القلوب یاد خدا آرامبخش دلهاست چگونه دل با یاد خدا آرام مى گیرد ؟
جواب : ابتدا باید عوامل نگرانى و پریشانى را بررسى کنیم تا کلام قرآن روشن شود .
1 - گـاهـى اضـطـراب و نـگـرانـى بـه خـاطر آینده تاریک و مبهمى است که در برابر فکرانسان خودنمائى مى کند اما ایمان به خداوند قادر و متعال , خدایى که همواره کفالت بندگان خویش را بـر عهده دارد مى تواند این گونه نگرانیها را از میان ببرد و به او آرامش دهد که تو در برابر حوادث آینده درمانده نیستى خدایى دارى توانا.
۲ - گاه گذشته تاریک فکر انسان را به خود مشغول مى دارد , نگرانى از گناهانى که انجام داده , امـا تـوجـه بـه ایـنکه خداوند غفار و توبه پذیر ورحیم است به او آرامش مى دهد
۳ - گاه ضعف و نـاتـوانى انسان در برابر عوامل طبیعى و گاه در مقابل انبوه دشمنان داخلى و خارجى او را نگران مـى سـازد , امـا هـنـگامى که به یاد خدامى افتد و متکى به قدرت و رحمت او مى شود قدرتى که بـرتـریـن قدرتهاست و هیچ چیز دربرابر آن یاراى مقاومت ندارد قلبش آرام مى گیرد
4 - گاهى ریـشه نگرانیهاى آزاردهنده انسان احساس پوچى زندگى و بى هدف بودن آن است ولى کسى که بـه خـدا ایـمـان دارد و مـسـیر تکامل زندگى را به عنوان یک هدف بزرگ پذیرفته همچون افراد بـى هـدف سـرگردان نیست
5 - دنیا پرستى و دلباختگى در برابر زرق و برق زندگى مادى یکى ازبـزرگـترین عوامل اضطراب انسانها بوده و هست اما ایمان به خدا و توجه به آزادگى مومن که همیشه با زهد و پارسایى سازنده و عدم اسارت در چنگال زرق و برق زندگى مادى همراه است به هـمه این اضطرابها پایان مى دهد
6 - یک عامل مهم دیگر براى نگرانى ترس و وحشت از مرگ است از آنـجـا کـه امـکان مرگ تنها در سنین بالا نیست بلکه در سنین دیگر بخصوص هنگام بیماریها , جنگها , ناامنیها وجود دارد این نگرانى مى تواند عمومى باشد ولى اگر ما از نظر جهان بینى مرگ را بـه مـعنى فنا و نیستى و پایان همه چیز بدانیم این اضطراب و نگرانى کاملا بجاست اما هرگاه در سـایـه ایـمـان بـه خـدا مـرگ را دریـچـه اى به یک زندگى وسیعتر و والاتر بدانیم و گذشتن از گـذرگـاه مـرگ را هـمـچـون عـبـور از دالان زندان و رسیدن به فضاى آزاد بشمریم دیگر این نگرانى بى معنى است . و هـنگامى که دیدیم این عوامل - که البته عوامل نگرانى منحصر به اینها نیست -در برابر ایمان به خدا ذوب و بى رنگ و نابود مى گردد تصدیق خواهیم کرد که یاد خدا مایه آرامش دلهاست .

کتاب : تفسیر نمونه ج 10

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1394-06-11] [ 11:46:00 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما