چکیده
عنوان پایان‌نامه، ویژگی‌های حکومت اسلامی از منظر امیرالمؤمنین علیعلیه‎السلام در نهج البلاغه است. حکومت در لغت به معنای منع به منظور اصلاح است. در اصطلاح به معنای قضاوت و داوری و هم‌چنین کشورداری و حکم‌فرمایی آمده است. از آن‌جا که انسان موجودی اجتماعی است یعنی موفّقیّت و رشد و رفع نیازهای شخصی و زندگی او به اجتماع بستگی دارد. اصلی‌ترین عنصر در زندگی اجتماعی انسان، امنیّت و پرهیز از هرج و مرج است. لذا برای تحقّق آرمان‌های خود نیاز به حکومت دارد. حکومتی که امنیّت و آسایش او را به عنوان اوّلین رکن حاکم بر جامعه تأمین نماید و اگر اسلام با بعد جذابیّت و جامعیّت خود، محور و معیار حکومتی باشد و اصول عالیه آن در قانون و اجرای آن نقش اساسی داشته باشد، آنگاه بشر هم جامعیّت و هم عدالت را تجربه خواهد کرد. هم‌چنین با توجّه به این‌که با بکارگیری راهبردهای پیشنهادی امیرالمؤمنین علیعلیه‌السلام در این خصوص، سعادت واقعی افراد جامعه تأمین می‌گردد، این سؤال مطرح می‌شود که ویژگی‌های حکومت اسلامی از نگاه امیرالمؤمنین علیعلیه‎السلام چیست؟ کتب بسیاری در این زمینه نوشته شده است. نویسندگان و علمای بسیاری در آثار خود، سعی در انعکاس رهنمودهای امیرالمؤمنین علیعلیه‎السلام نموده‌اند؛ امّا جامعیّت تحقیق حاضر را در راستای بیان ویژگی‌های حکومت اسلامی از منظر امیرالمؤمنین علیعلیه‎السلام را نداشته، در این خصوص به بیان برخی از جزئی اکتفا نموده‌اند. ریشة این موضوع روایی است و محقّق بر آن است تا با تکیه بر کتاب ارزشمند نهج البلاغه، ویژگی‌های حکومت اسلامی از منظر امیرالمؤمنین علیعلیه‎السلام را به روش کتابخانه‌ای- توصیفی مورد بررسی قرار دهد. فرضية اين تحقيق، محقّق شدن حکومت اسلامی در معنای واقعی خود در صورت شناخت و بکارگیری ویژگی‌ها و وظایف کارگزاران اسلامی و اصول سیاسی حاکم بر نظام اسلامی از منظر امیرالمؤمنین علیعلیه‎السلام است. محقّق دستاورد خود را پاسخ به سؤال فوق می‌داند که به واسطة آن‌ جامعة اسلامی با آگاهی و شناخت ویژگی‌ها و وظایف و حقوق متقابل دولت و ملّت، سربلندی و عزّت خود را در جوامع بین المللی به اثبات می‌رساند. تحقیق حاضر از یک مقدمه و چهار فصل تشكيل شده است. بیان اصول و مبانی در فصل اوّل، بررسی ویژگی‌های زمامداران و مدیران حکومت اسلامی در فصل دوم، بیان وظایف ایشان در فصل سوم و تبیین اصول سیاسی حاکم بر نظام سیاسی اسلام در فصل چهارم، شکل گرفته است.
واژگان كليدي: حکومت، حاکمیّت، سیاست، زمامدار، نظام سياسي.

مقدمه
«الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا » روزی که دین کامل شد، نعمت بر بندگان تمام گشت و روزی که خداوند، برای مردم اسلام را پسندید، همان روزی بود که دستان علی بن ابیطالب، فشرده در دستان نبی اکرمصلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم بالا رفت تا هرکس که پیامبر خداصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم مولای اوست ازاین پس، علیعلیه‌السلام سرور و مولای او باشد.
زمانی که رسول اکرمصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم پس از انتخاب حضرت علیعلیه‌السلام به عنوان جانشین خود، او را مولا و سرپرست مسلمانان معرفی نمودند، به یقین می‌دانستند که اگر جامعة مسلمان از رهبری امیرالمؤمنین علیعلیه‌السلام بهره ببرد، از طغیان تنش‌ها و التهاب روزگار در امان خواهد بود، امّا افسوس که نادانی به جای علم، طمع به جای عقل و نفاق به جای اخلاص چاره‌جویی ماجرای سقیفه را عهده‌دار شدند و خلیفة منتخب پروردگار، به دلیل پرهیز از آشوب و برهم‌زدن وحدت جامعة نو رسیدة اسلام، در تنهایی غریبانة خود، با تیری در چشم و استخوانی در گلو، پشت ابرهای تیرة نفاق به انتظار هوای تغییر احوال عوام ماند؛ تا آن‌که مردم پس از سال‌ها محرومیّت از تنفس هوای پاک حکومت واقعی اسلامی، از هوای مسموم اختناق سر برآوردند. اذهان ناآگاهان به واسطة ظلم و بیداد حاکمان غیرالهی آگاه گشت و خواستار تحقّق خواست پروردگار و رسول خداصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم شدند و دست بیعت به سوی باب العلم گشودند. سال‌های کوتاه حکوت آن مقتدای همام بیشتر به زدودن ناپاکی‌های به جا مانده از دوران سلطنت پادشاهان حاکم بر سرزمین‌های اسلامی گذشت و پیش از شناخت تأثیر فرامین ایشان در اوامر حکومتی، کاسة صبر دشمنان دین و ایشان لبریز گشت و جامعة بشری بزرگ‌ترین نعمت دوران خویش را با شهادت آن امام بزرگوار از دست داد و تا به امروز عزادار از دست رفتن تحقّق آرمان‌های الهی گشت. آرمان وحدت اسلامی منتهی به سعادت جامعة بشری که ان‌شاءالله بتوان با به کار بستن دستورات حضرت امیرالمؤمنین و سیر به سوی برنامه‌های ایشان، با یاری فرزندش حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف،

کلّيات تحقيق

 تعريف و تبيين موضوع
 اهمّيت و ضرورت موضوع تحقيق
 اهداف و فوايد تحقيق
 پيشينه تحقيق
 سؤالات تحقيق
 فرضيه
 روش تحقيق
 ساختار تحقيق
 واژگان کليدي
 مشکلات و محدوديّت¬ها

 

1- تعریف و تبیین موضوع:
حکومت به معنی فرمان دادن، امر کردن، فرمانروایی، داوری و قضاوت است؛ به اعتباری دیگر و از بعد سیاسی به معنای نظامی است که تحت آن، یک کشور یا یک اجتماع اداره می‌شوند، ابزاری است که به وسیلة آن سیاست‌های دولت مورد اعمال واقع می‌شوند و همین‌طور این نهاد خود سیاست‌گذار و تعیین کنندة راهبردهای پیش روی کشور است. نوع حکومت و شکلی که کشور با آن اداره می‌شود، به نظام‌های سیاسی مختلف و نهادها و ابزارهایی بستگی دارد که مورد استفاده ایشان قرار می‌گیرد و حکومت اسلامی از جمله این نظام‌هاست.
اسلام که به معنای تسلیم شدن و گردن نهادن است و به عبارتی دیگر گرویدن به آیین آسمانی حضرت محمّدصلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلّم و تسلیم شدن در برابر آن است، سیاست‌ها و راهبردهای ویژه‌ای برای اداره نمودن حکومت‌ها ارائه می‌دهد که البته شرط اجرای این راه‌کارها انتخاب رهبری شایسته و مورد مرضی خداوند متعال عنوان شده است.
امیر المؤمنین علیعلیه‌السلام فرزند ابوطالب پسر عم حضرت رسول اکرمصلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلّم و جانشین و وصیّ ایشان در امور مادّی و معنوی، برگزیدة خلافت پس از ایشان هستند و از جانب ایشان مأمور به حفظ حکومت اسلامی شده‌اند که با جریان‌های پیش آمده توسط مخالفان داخلی، منصب ادارة حکومت اسلامی از ایشان غصب و پس از 25 سال به ایشان بازگردانده شد، با آغاز حکومت اسلامی به رهبری ایشان در واقع اوّلین حکومت اسلامی به معنای واقعی آن توسط جانشین پیامبر اسلامصلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلّم رقم خورد. نگرش واقع‌بینانه و مو شکافانة ایشان در مسائل سیاسی به قدری شگفت‌آور است که به تنهایی تحقیق ما را به گسترة سیاست و علوم سیاسی می‌کشاند و مجال سخن گفتن در علوم تفسیری، روایی و کلام را علی‌رغم اهمّیّت این علوم در مبحث حکومت دریغ می‌دارد. توجّه به چیستی زیر بناهای اعتقادی حکومت‌ها از شاخصه‌های موفّقیّت نظام‌های حاکم بر جامعه است و برای رسیدن به این هدف باید این زیربناها را شناخت و حکومت‌های اسلامی نیز از این قاعده مستثني نیست. اکنون سؤال این‌جاست چگونه می‌توان این قواعد را شناخت؟ آیا بهترین مجرا برای شناخت قواعد حکومت اسلامی پس از پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم وصی و جانشین ایشان نیست؟ و این‌که ویژگی‌های حکومت اسلامی از منظر خلیفة منتخب خداوند و رسول اكرمصلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلّم، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کدام است؟
2- اهمّیّت و ضرورت تحقیق:
مشکلات و معضلات حکومت‌های کنونی در ادارة امور مردم، روشنفکران را به جستجوی راه حلّی مناسب برای برون رفت از بحران‌های کنونی واداشته است. در حالی‌که مسلمانان ثروت عظیم و بی‌بدیلی از حیث تمامی علوم از جمله علم سیاست و کشورداری نزد عالم‌ترین حاکم عصر خویش بلکه تمام اعصار حضرت امیرالمؤمنین علیعلیه‌السلام دارند و بدین جهت نباید وامدار حکومت‌های غربی در ادارة کشورهایشان باشند، بلکه با توسعة دیدگاه‌های ایشان در امر حکومت باعث ارتقای نام اسلام باشند.
پیداست که اجرای مقررّات حکومتی، مانند قوانین اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، جز از طریق قوّة حاکمه، به طور کامل اجرا نمی‌شود؛ بنابراین تشکیل یک دولت اسلامی با ویژگی‌های منحصر به فرد آن تنها راه اجرای این قوانین و خروج از بن‌بست‌های کنونی جوامع اسلامی خواهد بود. اکنون شناخت این ویژگی‌ها ما را به سمت تشکیل جامعه‌ای درخور اسلام می‌کشاند. حکومتی که به حول و قوّة الهی از زمان انقلاب اسلامی تا حدودی تشکیل شده است. امّا توسعه و گسترش این آرمان تا رسیدن به ویژگی‌ها و خصلت‌های مورد نظر حضرت رسولصلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلّم و امیرالمؤمنین علیعلیه‌السلام فاصله بسیار دارد. شناختی که تنها از طریق فردی آگاه و مورد تأیید پروردگارحاصل شود. در واقع اگر به این نگاه توجّه نشود آسیب‌های فراروی نظام‌های کنونی هرگز حلّ نخواهد شد چرا که از مبدأ خود فاصله گرفته است. پس درگام اوّل باید دانست، حکومت اسلامی از منظر موفّق‌ترین حاکم اسلامی حضرت امیرالمؤمنین علیعلیه‌السلام چیست تا پس از این مرحله به تشکیل حکومتی که شایستة نام اسلام است نایل آمد.
3- اهداف و فواید تحقیق:
تبیین حکومت آرمانی مورد نظر پروردگار متعال، جامعه‌ای که بتوان بر مبنای آن زندگی الهی را در دنیا تجربه نمود و توانایی‌های اسلام عزیز را در سعادت بشر به نمایش گذاشت، از اهداف این تحقیق است. با حرکت طبق موازین و احکام اسلامی مورد نظر امیرالمؤمنینعلیه‌السلام و بپاداشتن حقوق افراد توسط حکومت اسلامی مورد نظر پروردگار متعال، می‌توان به این مهم دست یافت و گامی بلند در راستای پیروزی جهانی اسلام تا حکومت حضرت صاحب الزمانعجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف برداشت.
4- پیشینة موضوع تحقیق:
مسئلة حکومت و زمامداری همواره از مسائل مهم و قابل توجّه در طی اعصار گذشته و حال بوده است، مسئله‌ای که گاه باعث بروز اختلافات، تنش‌ها و جنگ‌های فراوانی شده است که در پی حکومت‌های فاسد و یا فاسدانِ خواهان حکومت رخ داده است و توجّه نخبه‌گان فرهنگی و سیاسی جوامع مختلف را در حلّ این مشکلات به خود معطوف داشته است. بنابراین بسیاری از نخبگان شهیر جهان و از میان ایشان نخبگان بنام مسلمان سعی در ارائة راه حلّی مناسب، جهت رفع این مشکلات نموده‌اند. با توجّه به این‌که حکومت اسلامی مبتنی بر اصول صحیح و واقعی آن می‌تواند حکومت صلح و دوستی در جهان باشد، حکومت اسلامی را از مدخل‌های گوناگون مورد بحث و پژوهش قرار داده‌اند. امّا با توجّه به موضوع این تحقیق که بر محور بازیابی ویژگی‌های حکومت اسلامی از منظر امیرالمؤمنینعلیه‌السلام است، نویسندگان بسیار فرهیخته، هرکدام بانگرشی جداگانه و ارزيابی متفاوت این مهم را به عرصة نمایش گذاشته‌اند. مثل کتاب دولت آفتاب از آقای مصطفی دلشاد تهرانی که در آن اندیشة سیاسی و سیرة حکومتی امام علیعلیه‌السلام مورد بررسی قرارگرفته است و یا در کتب نفیس دانشنامة امیرالمؤمنین علیعلیه السلام که به کوشش علی‌اکبر رشاد گردآوری ‌شده است و مبانی و اهداف سیاست و هم‌چنین قواعد و اهداف حکومت از نگاه امیرالمؤمنین علیعلیه‌السلام به زیبایی به تصویرکشیده شده است؛ از آسیب شناسی حکومت اسلامی که شاخه‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی و قضایی را در برمی‌گیرد گذر کرده و سپس ارکان مدیریتی حاکم برای اصلاح جامعه را طبق نظر ایشان به بحث گذاشته است. هم‌چنین آقای محمّدتقی جعفری در کتاب حکمت اصول سیاسی اسلام، به شیوایی سیاست و ارکان و شاخصه‌های ویژة آن را از منظر اسلام برای مخاطب بازگو می‌کند و در کتاب مسائل اساسی علم سیاست نیز محمّدباقر حشمت‌زاده سعی نموده است تا تصویر روشنی از خواستگاه اصلی سیاست اسلامی را برای خواننده به نمایش بگذارد. در کتب دیگری که شرح عظیم نهج البلاغه را مفتخراند مطالب بسیار ارزشمندی وجود دارند که هرکدام عطش تحقیقی گوهر بار در این وادی را فرو می‌نشاند، در همة این کتب مباحث بسيار جذاب، علمی و عمیق نگاشته شده‌اند، حقیر بسیار کوچک‌تر از آنم که نقدی بر این کتب ارزشمند وارد آورم؛ پس تنها به گردآوری مطالب و دسته‌بندی مطالب طبق عنوان تحقیق پرداخته‌ام. از این کتب استفاده نموده‌ام تا مطالب پراکنده‌ای که ویژگی‌های حکومت اسلامی را از نگاه امیرالمؤمنین علیعلیه‌السلام بحث نموده‌اند، جمع‌بندی کرده، با دسته‌بندی مناسب و راه‌کارهای قابل اجرا در این مسیر مقدّس گامی هرچند کوچک بردارم.
5- سؤالات‌ تحقیق:
الف) سؤال اصلی:
ویژگی‌های حکومت اسلامی از منظر امیرالمؤمنین علیعلیه‌السلام چیست؟
ب) سؤالات فرعی:
1- ویژگی‌هاي زمامداران اسلامي از نگاه اميرالمؤمنين عليعليه‌السلام چيست؟
2- وظایف زمامداران اسلامی از نگاه امیرالمؤمنین علیعلیه‌السلام کدام است؟
3- اصول سیاسی حاکم بر نظام اسلامی از نگاه امیرالمؤمنین علیعلیه‌السلام کدام است؟
6- فرضیه تحقیق:
به نظر می‌رسد حکومت اسلامی از دیدگاه امیرالمؤمنین علیعلیه‌السلام دارای ویژگی‌های خاصّی باشد.
7- روش تحقيق:
گردآوري مطالب در اين تحقيق به صورت کتابخانه¬اي و از نوع اسناد و مدارک چاپي و اسناد و مدارک نشر الکترونيک؛ و روش تحقيق توصيفي بوده است. بدين ترتيب که ابتدا منابع مورد نياز شناسايي شده و پس از مطالعه و استخراج مطالب، فيش‌برداري و طبقه بندي فيش¬ها، به تهيه و تدوين گزارش پرداخته شد.
8- ساختارتحقیق:
تحقیق حاضر از چهار فصل؛ بیان اصول و مبانی در فصل اوّل، ویژگی‌های زمامداران حکومت اسلامی در فصل دوم، بیان وظایف ایشان در فصل سوم و تبیین اصول سیاسی حاکم بر نظام سیاسی اسلام در فصل چهارم، شکل گرفته است.
9- واژگان كليدي:
حکومت: اعمال کردن قدرت سیاسی و اداره امور و هدایت سیاسی کشور یا منطقه‌ای
حاکمیّت: حاکم بودن و توان امر و نهی یا تصمیم گیری مستقل داشتن
نظام سياسي: مجموعه قوانین ، قواعد ، سنن یا نوامیسی که قوام و انتظام چیزی بر آنها
نهاده شده است.


فصل اول

اصول و مبانی

حکومت
حکومت از جمله واژگانی است که به سلایق مختلف تعریف گردیده، از جمله: کشورداری- صدور فرمان- قدرت سامان دهنده به امور داخلی و خارجی هر کشوری یا به تعبیر امروزی مجموعۀ دستگاه اداری، سیاسی، انتظامی و نظامی کشور است که در رأس آن کابینه یا هیأت وزیران قرار دارد و کشور را بر طبق قانون‌های وضع شده در قوّة قانون‌گذاری و زیر نظارت آن اداره می‌کند.
حکومت با هر نوع گرایش و سیاست کشورداری و عوامل اجرایی خود می‌تواند موجب رشد و بالندگی و سعادت و پیشرفت یک ملّت و یا موجب تباهی و عقب افتادگی یک امّت باشد. در واقع حکومت، اصلی‎ترین عامل موفّقیت و سربلندی هر ملّت و کشوری است و عنصر اصلی در قوّت و یا ضعف هر حکومت مربوط به رهبر یا رئیس حکومت با گرایشات فکری و شیوة اجرایی اوست؛ چرا که اگر بهترین قانون و جامع‌ترین شیوة کشورداری موجود باشد ولی رهبر و یا رئیس حکومت توانایی لازم جهت اداره و اجراء قوانین را نداشته باشد در واقع کشور و حکومت دچار کاستی و ضعف خواهد شد و به عبارت دیگر می‌توان گفت موفّقیت هر حکومت به فکر و اندیشة حاکم بر حکومت (برنامه‌ریزی و تدبیر) و کارایی عوامل اجرایی آن است.
انواع حکومت‌ها
بشریّت حکومت‌های مختلفی را در اقصی نقاط جهان تجربه کرده است. در یک نگاه ابتدایی حکومت‌ها به دو دسته تقسیم می‌شوند: حکومت‌های دینی- حکومت‌های غیردینی.
حکومت دینی و یا اسلامی عنوانی است که بعضی کشورها آن را برای خود انتخاب کرده‌اند؛ امّا کمترین اثر دینی و اسلامی در عرصة حکومت آن‌ها دیده نمی‌شود. آن‌ها به اعتبار اسم و جایگاه اسلام عنوانی را انتخاب کرده‌اند، امّا از حقیقت و ماهیت اسلام بهره‌ای نبرده‌اند و در صدد اجرای قوانین آن در حکومت خود نیستند؛ چرا که اصل اسلام با بسیاری از برنامه‌های آنان سازگاری ندارد. در واقع این‌گونه حکومت‌ها، دینی و اسلامی نیستند.
حکومتی، اسلامی است که احکام و قوانینش با اسلام سازگاری داشته باشد و به عبارت دیگر در برنامه و قانون و در اجرای قوانین باید اصول دینی لحاظ گردد. اگر اسلام با همة جذابیّت و جامعیّت خود، محور و معیار حکومتی باشد و اصول عالیة آن در قانون و اجرای آن نقش اساسی داشته باشد آن‌گاه بشر هم عدالت و هم جامعیّت را تجربه خواهد کرد.
در برابر حکومت دینی حکومت‌هایی نظیر حکومت پادشاهی، حکومت دموکراسی، حکومت لیبرال دموکراسی، حکومت استبدادی، حکومت کارگری، حکومت کمونیستی و … وجود دارد.
امروزه شایع‌ترین حکومت‌هایی که در صحنة جهانی حضور دارند حکومت‌های پادشاهی و دموکراسی هستند. بسیاری از کشورها براساس نوع حکومت خود به صورت موروثی، حاکمیّت از فردی به فرد دیگر، انتقال می‌یابد. امّا در بسیاری از کشورها مردم در سرنوشت خود نقش مؤثّر و مفید دارند؛ لذا با انتخاباتی آزاد نوع حاکم و حاکمیّت خود را تعیین می‌کنند.
حکومت دینی
حکومت دینی عبارت است از حکومتی که قوانین جاریة آن از تعالیم و ارزش‌های دینی نشئت گرفته باشد و بر همان مبنا شالودة حکومت را شکل داده باشند. حکومت دینی، حکومتی است که قانون‌گذاران در آن، ارزش‌های دینی را مدّ نظر قرار داده باشند، البته ارزش‌های دینی‌ای که عامّة مردم پذیرفته‌اند و مجریان آن کسانی باشند که صلاحیّت دینی آنان از مقبولیّت عامّه برخوردار باشد، لذا مشروعیّت حکومت دینی همراه با مقبولیّت عامّه خواهد بود. از این روست که می‌توان حکومت دینی را یک نوع حکومت دموکراسی که بر مبنای خواست و ارادة مردم نهاده شده است، توصیف نمود و شاید این بهترین و عمیق‌ترین حکومت دموکراسی باشد که ارادة مردم در آن کاملاً لحاظ شده است.
علاوه بر این، مجریان آن نیز یا مستقیماً از طرف خدا منصوب‌اند یا به اذن خاصّ یا عام امام معصوم، منصوب شده‌اند و کسب مشروعیّت نموده‌اند. بنابراین حکومت رسول اللهصلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلّم و امام معصومعلیهم‌السلام و نیز حاکمیّت افرادی مثل: مالک در عصر حضور امام یا حکومت ولی فقیه در عصر غیبت این‌گونه است.
ضرورت حکومت دینی
اوّلین بحثی که مطرح می‌شود، این است که اصلاً وجود حکومت چه ضرورتی دارد؟ با فرض ضرورت وجود حکومت، دینی بودن آن چه لزومی دارد.
علامه طباطبائی تشکیل دولت اسلامی را امری فطری می‌داند و با استناد به آیه شریفه: «فَأَقِم وَجهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها لاتَبدِیلَ لِخَلقِ اللهِ» آیین اسلام را آیین فطرت و احکام آن‌را مطابق با فطرت بشری می‌شمارد و می‌گوید: احکام ضروری فطرت، در اسلام امضا شده و یکی از ضروریّات و واضحات احکام فطرت، مسئلۀ ولایت است. فطری بودنِ نیاز به تشکیلات حکومت به حدّی بود که وقتی پیامبر اسلامصلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلّم پس از هجرت به مدینه، دست به ایجاد دولت اسلامی زد، مردم با وجود سؤالاتی که در زمینة حیض و هلال و انفاق و دیگر مسائل مطرح می‌کردند و از پیامر توضیح می‌خواستند، در این مورد هیچ‌گونه سؤالی مطرح نکردند و توضیحی نخواستند.
هنگامی که خوارج شعار «لا حکم إلاّ لله» سر می‌دادند، علیعلیه‌السلام فرمود:
کَلِمَهُ حَقٍّ یُرادُ بَاطِلٌ، نَعَم، إِنَّهُ لاَحُکمَ إِلاّ لِلهِ، وَ لَکِن هَؤُلاَءِ یقُولُونَ: لا إِمرَهَ إِلاّ لِلهِ، وَ إِنَّهُ لاَ بُدَّ لِلنَّاسِ مِن أَمِیرٍ بَرٍّ أَو فَاجِرٍ یعمَلُ فِی إِمرَتِهِ المُؤمِنُ وَ یستَمتِعُ فِیهَا الکَافِرُ :
حقّ سخنی است که بدان باطلی را خواهند. آری، حکم جز از آن خدا نیست، لیکن اینان گویند فرمانروایی را جز خدا، نیست و حال آن‌که مردم را حاکمی باید نیکو کردار یا تبهکار تا در حکومت او، مرد با ایمان، کار خویش کند و کافر بهره خود برد.
وجود حکومت برای جامعة انسانی، ضرورتِ عقلی است که امامعلیه السلام در جواب خوارج به آن اشاره فرمودند. ثبات، آرامش و امنیّت جامعه در سایة وجود حکومت تأمین می‌گردد و خلأ حاکمیّت موجب هرج و مرج و آشفتگی می‌گردد.
پیشوای دادگر، از باران پیوسته و سودمند، بهتر است و حیوان درندّة آدم خوار از فرمانروای ستم‌کار بهتر است و فرمانروای بیدادگر از ادامة هرج و مرج نیکوتر است.
امامعلیه‌السلام در شرایطی که حاکمیّت حاکم عادل میسّر نیست، تن دادن به حاکمیّت جور را بهتر از هرج و مرج و بلاتکلیفی می‌دانند. بنابراین، اوّلین استدلال بر ضرورت حکومت دینی چنین شکل می‌گیرد که:
ضرورت تشکیل حکومت امری فطری است؛
اسلام، آیین فطرت است و به تمام نیازهای فطری پاسخ می‌دهد؛
در نتیجه، اسلام تشکیل حکومت را ضروری می‌داند و برای آن برنامه دارد.
علاوه بر این، حضرت امیرعليه السلام دو شرط اساسی برای حاکمان برمی‌شمارند که ضرورت حکومت دینی را اثبات می‌کند: «أیها النّاسُ، إِنَّ أَحقَّ النّاسِ بِهذا الأمرِ أَقواهُم علیه. و أَعلَمُهم بأَمرِ اللهِ فیه.»
شایسته‌ترین افراد برای رهبری و زعامت، کسی است که توانایی لازم در او فراهم باشد و از دیدگاه‌های شرع -در امر رهبری- آگاهی کامل داشته باشد.
شرط اوّل: یعنی دارا بودن توانایی‌های لازم در ابعاد مختلف سیاست‌مداری، یک شرط عقلی است و شرط دوم؛ یعنی دارا بودن توانایی فقاهتی و بینش گستردۀ دینی، یک شرط کاملاً طبیعی است که بایستی رهبران سیاسی اسلامی دارا باشند، زیرا می‌خواهند بر جامعه‌ای حکومت کنند که نظام اسلامی بر آن حاکم است .
انگیزة حکومت
وجه تمایز حکومت‌ها به انگیزة حکومت‌ها برمی‌گردد، بعضی به انگیزة سلطه، بعضی به انگیزة نام و نشان، بعضی به انگیزة قدرت، بعضی به انگیزة ثروت اندوزی و مال پرستی حکومت می‌کنند. در برابر این انگیزه‌های دنیایی، یک انگیزة برتر و ممتاز وجود دارد و آن انگیزة الهی و خدایی است که وجهی برای مطامع دنیوی در آن یافت نمی‌شود، گرچه تحصیل این انگیزه در عرصة پر وسوسةحکومت بسیار سخت و دشوار است امّا در تاریخ حکومت‎ها گرچه برای یک مدّت محدود این روحیه و انگیزه تجربه شده است. حکومت پیامبر اکرمصلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلّم در مدینه و حکومت کوتاه مدّت امیرالمؤمنین علیعلیه‌السلام در کوفه از این نوع حکومت‌ها بوده است.
مسألة انگیزة امیرالمؤمنین علیعلیه‌السلام از پذیرش حکومت طبق فرمایش خودشان که فرمودند: «وَلألفَیتُم دنیاکُم هَذِهِ أزهَدَ عِندِی مِن عَفطَهٍ عَنزٍ»؛ آن‌گاه می‌دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله‌ای بی‌ارزش‌تر است.» یعنی حکومت منهای مسئولیت‌های مهم الهی آن پیش من بی‌ارزش است، اگرچه نگاه دنیا طلبانة شما به آن معطوف است.
اهداف حکومت دینی
هدف هر حکومتی به وسیلة حاکم آن حکومت تعریف می‌شود، انگیزة فکری و عملی آنان در واقع هدف حکومت را تعریف می‌کند. گرچه ممکن است بعضی حاکمان در بیان اهداف حکومت، مطالب زیبا و فریبنده‌ای مطرح نمایند، امّا در عمل برخلاف آن رفتار می‌کنند. مانند شعارهای رهبران جوامع اسلامی و رفتار آنان که حرف و عمل درست در برابر هم قرار می‌گیرند، امّا اهداف حکومت از نگاه علیعلیه السلام طبق خطبة 131 نهج البلاغه چنین به دست می‌آید.
1. هدف، کسب قدرت و حکومت نیست، بلکه حکومت مقدمه‌ای برای اجرای اهداف عالیه است؛
2. حکومت وسیله‌ای برای رسیدن به دنیا و ثروت نیست؛
3. هدف اصلی حکومت:
أ‌. احیای نشانه‌های حقّ و دین در جامعه؛
ب‌. ایجاد صلاح و امنیّت برای مردم؛
ت‌. اجرای قوانین و مقررات الهی.
«لِنَرِدَ المَعالمَ مِن دِینِکَ و نُظهِرَ الاِصلاَحَ فی بِلادِکَ فَیَأ مَنَ المَظلومُونَ مِن عِبادِکَ و تُقَامَ المُعَطَّلَهُّ مِن حدودِکَ.»

حاکمیّت
حاکمیّت عبارت است از قدرت مافوق در یک کشور که بدون سلطة دولت‌های دیگر، تصمیم‌گیری می‌کند.
دربارة مبنای حاکمیّت و مبنای مشروعیّت آن، دیدگاه‌های گوناگونی وجود دارد، امّا در یک تقسیم‌بندی کلی می‌توان این دیدگاه‌ها را به دو دستة حاکمیّت الهی و غیرالهی تقسیم کرد.
1. نظریة حاکمیّت الهی: براساس این نظریه، قدرت و مشروعیّت حاکمیّت، ناشی از ارادة خداوند است و زمامداران نیز دستورهای خداوند را اجرا می‌کنند. از این نظریه دو مکتب به وجود آمده است: یکی مکتب «فوق طبیعی» که معتقدانِ به آن می‌گویند: خداوند نه تنها خالق قدرت سیاسی است، بلکه افرادی خاصّ را منصوب و مأمور اِعمال این قدرت کرده است. دیگری نیز مکتب «یزدانی» که بر پایة آن، افراد انسانی با اعتقاد به اقتدار و مشیّت الهی، خداوند را ناظر بر اعمال خود می‌دانند و تحت اوامر او اِعمال قدرت می‌کنند.
2. نظریة حاکمیّت غیر الهی: این نظریه خود به سه دسته بخش‌بندی می‌شود:
1- نظریة حاکمیّت فردی: به موجب این نظریه، مجموعة اقتدارات سیاسی به فردی تعلّق دارد که خود، استطاعتِ اعمال قدرت و فرمانروایی را داراست. این حاکم مطلق، تمام اقتدار خود را از خداوند می‌داند و معتقد است تصمیمات او به اراده و تصمیم خداست.
2- نظریة حاکمیّت مردم: این‌گونه حاکمیّت هنگامی است که هر یک از افراد به طور مساوی و بدون واسطه، در تعیین سرنوشت خویش نقش اساسی داشته باشند؛ چرا که حکومت مردم بر مردم وقتی واقعیّت می‌یابد که حاکمیّت از ریشه و سرچشمه، متعلق به مردم باشد.
3- نظریة حاکمیّت ملّی: براساس این نظریه، ریشة هرگونه حاکمیّتی اساساً در ملّت قرار دارد و هیچ هیئت یا فردی نمی‌تواند اقتداری را که ناشی از ملّت نباشد، اِعمال کند. این حاکمیّت، متعلّق به کلّیّتی به نام ملّت است. ملّت، شخصیّتی حقوقی و متمایز از کسانی است که آن‌را تشکیل می‌دهند. هم‌چنین ملّت موجودی واقعی و متفاوت با افراد و گروه‌ها و طبقات است. از سویی مفهومی انتزاعی از جمعیّت ساکن در قلمرو یک دولت- کشور است که حاکمیّت از آنِ اوست؛ حاکمیّتی که توسط نمایندگان تصویب می‌گردد.
ارزش و جایگاه حاکم (رهبری) در اسلام
از ارزشمندترین مباحث در زمینة حکومت و جامعه بحث پیرامون رهبری جامعه اسلامی است و این‌که رهبری در اسلام دارای چه ارزش و اهمّیّتی است. شایان ذکر است که منظور از رهبری در جامعه اسلامی، رهبری رهبر عادل و شایسته است. علیعلیه السلام می فرماید: «فَاعلَم أَنَّ أَفضَلَ عِبادِاللهِ عِندَ اللهِ، امامٌ عادلٌ هُدِیَ و هَدَی…». پس بدان که برترین بندگان خدا در پیشگاه او، رهبر عادل است که خود هدایت شده و دیگران را هدایت می‎کند.
باید باور داشت که رهبری، مسئولیّت بسیار حسّاس و دقیقی است که با اندک غفلت، امکان بروز حادثه و فاجعه می‌رود. علیعلیه السلام با یک بیان ساده و بسیار زیبا مسئولیّت حسّاس رهبر را چنین بیان می‌فرمایند: «فَصاحِبُهَا کَراکِبِ الصَّعبَهِ إِن أَشنَقَ لَها خَرَمَ و إن أسلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ».
زمامدار مانند کسی است که بر شتری سرکش سوار است، اگر عنان محکم کشد، پرده‌های بینی حیوان پاره می‌شود و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط می‌کند.
علیعلیه السلام جایگاه رهبر را مهم و نقش او را اساسی و منحصر به فرد می‌داند. می‌فرماید: «و مکانُ القَیِّم بالأمر مَکانَ النِّظامِ مِنَ الخَرَزِ یَجمَعُهُ و یَضُمُّهُ فَإنِ انقَطَعَ النِّظامُ تَفَرَّقَ الخَرَزُ و ذَهَبَ ثُمَّ لَم یَجتَمِع بِحَذافیره اَبَداً.»
جایگاه رهبر چونان ریسمانی محکم است که مهره‌ها را متّحد ساخته به هم پیوند می‌دهد. اگر این رشته‌ها از هم بگسلد مهره‌ها پراکنده و هر کدام به سویی خواهند افتاد و سپس هرگز جمع‌آوری نخواهند شد.
یعنی در واقع رهبری جامعه عامل وحدت و یگانگی و یکپارچگی جامعه است اگر مهرة اصلی جامعه آسیب ببیند، افراد به هر سویی کشیده می‌شوند و در این صورت جامعه دچار تفرقه و از هم پاشیدگی خواهد شد و در سایة تفرقه، جامعه هرگز روی سعادت و موفّقیت را نخواهد دید. باید پذیرفت که اوّلین اثر رهبری در جامعه اتّحاد و ایجاد وحدت بین آحاد مختلف جامعه است.
سیاست و اقسام آن
سیاست، در لغت عرب از مادۀ «ساس» و «سوس» اشتقاق یافته و یکی از معانی آن اداره، سرپرستی و ریاست است. وقتی به حاکم و متولّی حکومتی نسبت داده شود، مقصود اداره و سرپرستی امور کشور در سطح کلان است. این معنا در روایات نیز به کار رفته است: پیامبران امور بنی‌اسرائیل را سیاست‎گذاری و اداره می‌کردند.
در روایت دیگر، سیاست و وصف آن یعنی سائس و سیاست‎گذار، که جمع آن «ساسه» است، به امامان نسبت داده شده است: ما سیاست‌مداران شهرها و کشور هستیم.
سیاست در اصطلاح رایج دارای دو معنا است:
الف) تدبیر و ادارۀ امور از روی اصول درست و مشروع؛
ب) مدارا، انعطاف‌پذیری، غدر، فریب و خدعه از روی مصلحت اندیشی؛ هر چند نادرست و نامشروع.
حاکمان و سیاست‌مداران غیردینی، نوعاً سیاست به معنای دوم را در حکومت‌های خود به کار می‌بندند که نمونۀ بارز آن معاویه است که در جنگ و مقابله با حضرت علیعلیه السلام از آن سیاست، نهایت استفاده را کرد. امّا حاکمان دینی و انسان‌های دارای وجدان پاک از به کار بردن سیاست به معنای دوم، هر چند به ضرر و زیان خود اجتناب ورزیده و خود عامل به سیاست به معنای درست و مشروع آن بوده و به آن نیز سفارش می‌کنند. حضرت علیعلیه السلام، نمونۀ بارز حاکم دینی است که کوشید از به کار بردن سیاست به معنای حیله، خدعه و فریب خودداری کند. در مقابل سیاست علیعلیه السلام، معاویه با انواع حیله و فریب خود را زیرک، باهوش و به اصطلاح سیاست‌مدار نشان می‌داد، حضرت در توبیخ و سرزنش چنین سیاستی یادآور می‌شود که اولاً، چنین روشی به معنای زیرکی و باهوشی نیست. ثانیاً، خود نیز بر آن قادر و توانا است، لکن وجدان و روح انسانی چنین مشربی را به حضرت اجازه نمی‌دهد. حضرت خود در این باره می‌فرماید: «به خدا قسم، اشتباه می‌کنید، معاویه از من زیرک‌تر نیست، او دغل‌باز و فاسق است، من نمی‌خواهم دغل بازی بکنم، من نمی‌خواهم از جاده حقیقت منحرف شوم، اگر نبود که خدا دغل بازی را دشمن می‌دارد، آن وقت می‌دیدید که زیرک‌ترین مردم دنیا علی است.»
جایگاه سیاست در اندیشة اسلامی
سیاست به معنای تأسیس حکومت و ادارۀ جامعه از روی مبانی و اصول صحیح و انسانی، مورد توجّه اسلام و از اجزای مهم آن به حساب می‌آید. جدایی دین از سیاست، که آتاترک قهرمان آن بود و در ایران نیز عمل شد، با جدا کردن یکی از عزیزترین اعضای پیکر اسلام از اسلام، مساوی است.
نسبت دین و سیاست در اسلام، نسبت روح و بدن است. این روح و بدن، این مغز و پوست باید به یکدیگر بپیوندند، فلسفۀ پوست حفظ مغز است؛ اگر این پوست از مغز جدا باشد، البته مغز گزند می‌بیند و پوسته خاصیّتی ندارد، باید سوخته و ریخته شود.
از نظر اسلام، سیاست از دین و دین از سیاست جدا نیست، پس هم‌بستگی دین و سیاست را باید به مردم تفهیم کرد. اعلام هم‌بستگی دین و سیاست و اعلام ضرورت شرعی آگاهی سیاسی برای فرد مسلمان و ضرورت دخالت او در سرنوشت سیاسی کشور خودش و جامعۀ اسلامی، یکی از طرح‌های سیّد جمال الدین اسدآبادی بود تا آن‌جا که قتل ناصرالدین شاه به تحریک او منتسب شد.
اسلام، آیینی جامع است که شامل همۀ شئون زندگی بشر، اعم از ظاهری و معنوی می‌شود. نظامی نوین است که در عین اخلاقی بودن، دارای تفکّری اجتماعی و سیاسی است.
پیامبر اسلام اوّل کاری که پس از هجرت به مدینه انجام داد، تشکیل حکومت دینی بود، خودش نیز در رأس آن قرار گرفت.

 

شاهد به ثمر رسیدن آن بود. ان‌شاءالله

پی نوشتها:1- محمّدسلمانی کیاسری، حکومت و رهبری از منظر نهج البلاغه، ج1، چ1، قم، مسجد مقدّس جمکران، 1385

2-همان، ص 28-29وص22
 3-غلامرضا پیشقدم، آسیب شناسی حکومت، ج1، چ1، قم، مؤسسة بوستان کتاب، 1390، ص24.
4- سورة روم (30)، آیه 30.
5- ترجمة نهج البلاغه، محمّد دشتی، ج1، چ42، قم، مؤسسة فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیه السلام،1386 خ 40.
6-همان، خطبه 173.
7- غلامرضا پیشقدم، آسیب شناسی حکومت، ص17-19.
8- ترجمة نهج البلاغه، محمّد دشتی، خطبة 3.
9 محمّد سلمانی کیاسری، حکومت و رهبری از منظر نهج البلاغه، ص 54.
10-ترجمة نهج البلاغه، محمّد دشتی، خطبه 131.
11- مهدی نظرپور،آشنایی با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ج1، چ2، تهران، تدوین نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها، دانشگاه پیام نور،1392، ص35-36.
12- نهج البلاغه، ترجمة محمد دشتی ، خطبه 164.
13- همان، خطبه 146.
14- محمّد سلمانی کیاسری، حکومت و رهبری از منظر نهج البلاغه، ص41-43.
«وَاللهِ ما معاویهُ بأدهَی مِنّی ، و لکنّه یَغدِرُ وَ یَفجُِرُ. و لولا کَراهِیَهُ الغَدرِ لَکنتُ مِن اَدهَی الناسِ…»، نهج البلاغه، ترجمة محمد دشتی ، خطبه 200.
15- محمّد حسن قدردان قراملکی، سیاست و حکومت، دفتر29، چ1، تهران، اندیشة جوان، 1389، ص15-18

 


موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1394-09-02] [ 02:51:00 ب.ظ ]